بوی باران
بوی باران هنوز آنقدر به همم می ریزد که جای هیچ خاطره ای خالی نمی ماند
جای آن روز که از دور میدیدم باران روی موها وصورت زیبایت میریخت
و من از دور با دست هایم از صورتت قطرات را پاک میکردم
از دور نازت را هم میکشیدم و آرام میشدم
نازآن چشمهای زیبا که هیچوقت با عشق به من نگاه نکردی
من ماندم وچشمانی در انتظار مانده پشت حصاری از حسرت وانتظار
من هنوز بعد از سالهای دور منتظرهمان نگاه خالی مانده درچشمهایم هستم
بیا ولحظه ای در کنارم..نه..روبه رویم بنشین،من برایت قصه هزار ویک شب نگفته دارم
از همه حرفهای فروبرده وبغض های نشکسته ام
بیا ولحظه ای از عمر عزیزت را برای من هدر کن
برای منی که همه جوانی ام را به پای تو سرکرده ام
امشب فکرهایت را بکن
یا بیا…یا بیا وخاطراتت را بردار وببر…
لطفا با نظرات خود ما را در اوج کده همراهی کنید..