دلنوشته های من برای تویی که رفتی
امروزنمیدانم چندمین روز از چندمین سال از روزهای بی توزیستنم گذشته…
اما انقدر میدانم که هر روزم با اندوه این تمام میشود که چگونه توانستی اصلا چگونه؟؟؟
آخرمگرمیشود بعد از آن همه قرار وهدیه ولبخند،بزنی زیر همه چیزه این عشق وبروی…
عزیز بی وفایم همه ی احساسم درد میگیرد وقتی به همه این سالها فکزمیکنم
همه این لحظه هایی که تصور کردم کنار منی و درلحظه های کسی جزمنزندگی میکنی…
میتوانی درک کنی روحت را اینجاکنار همین گلدان های خشک کاکتوس قاب گرفته ام
هرروز به تو لبخند میزنم،باتودرد دلها میکنم،کنارت مینشینم برایت چای میریزم
چقدر خوب است دیدن راه رفتنت در کنار این خاطرات کهنه وخاک گرفته…
آه ه ه ه ه ه
چقدر داغ دلم تازه میشود با فکرآن چشمهای کال وکشیده ات که هنوز هم بعد از 12سال وروزها فراموش نکرده ام…
یادم هست در کنارچشم راستتیک جای زخم کوچک بود
من حتی میدانم کدام چشمت چند مژه بیشتر دارد
اما افسوس تو هرگزنفهمیدی چرا چشمهای من همیشه به سرخی میزند وچرا وبرای چه گزیه میکنم
عزیزکم…الان در این لحظه که من با تمام پهنای صورتم برای تو اشک میریزم تودرکنار دلبرت عاشقی میکنی
وای از این دنیای نامرد…
من هنوز منتظرم که به من زنگ بزنی ،باور کن هنوز منتظرم بگویی برمیگردم
آه ه ه چه خیال احمقانه ای…
دلنوشته های من برای تویی که رفتی
بهترین فیلمهای عاشقانه را در اوج کده تماشاکنید